مردی که به علت ناتوانی در پرداخت مهریه سر از زندان درآورد – کلیه‌ات را بفروش تا زندان نروی


ساعتی از شب گذشته و سکوت سنگینی درون اتاقک زندان حکم فرماست ، هم سلولی های مرد جوان در خواب هستند ولی انگار خواب درچشمان این مرد جایی ندارد
هر لحظه به عکس دو دختر کوچکش که بر روی دیوار کنار تختش زده است نگاهی می اندازد دلش به خنده ها و شیطنت های آنها تنگ شده و لحظه شماری می کند هر چه زود تر آنها را ببیند و در آغوششان بگیرد. مدتی است که فهمیده است خانواده اش به هر دری زده اند برای تهیه هزینه مهریه همسرش اما به در بسته برخورده اند و همسرش نیز از درخواست مهریه دست نمی کشد …
۷ سال قبل
علی با مدرک پنجم ابتدایی ، حرفه تعمیرات خودرو را می آموزد و سپس به صورت روزمزد در تعمیرکارهای خودرو مشغول به کار و کمک خرج خانواده اش می شود تا آنکه دل به دختر یکی از آشناییان می دهد که از نظر سنی ۳ سال از وی کوچکتر است ، مریم از اوضاع مالی نسبتا پایین این خانواده باخبر است ولی با دیدن معرفت و خوبی های این جوان، جواب مثبت به خواستگاری وی می دهد و با مهریه ۱۴ سکه بهار آزادی پای سفره عقد می نشیند.
این زوج بعد از یک جشن ساده،زندگیشان را در یک اتاق کوچک خانه پدری علی آغاز می کنند. یک سال بعد آنها صاحب دختری به نام ماریا می شوند که بر شیرینی زندگیشان اضافه می گردد و در سال ۹۲ مریلا پا به این دنیا می گذارد …
اختلافات سرباز کرد
مدتی از آغاز زندگیشان نمی گذرد که اختلاف بینشان به وجود می آید و این اختلافات که اکثرا به علت بحث مالی است سرباز می کند، اخلاق مریم عوض می شود ، درصدد طلاق برمی آید و به نشانه قهر به منزل پدری اش می رود که دو کوچه با خانه پدرشوهرش فاصله دارد. وی با وساطت خانواده ها به منزل باز می گردد اما اصرار دارد که مهریه اش پرداخت شود ، علی هر بار به او می گوید که من نمی توانم مهریه ات را بدهم دستمزد کارگری من کفاف این زندگی را نمی دهد ، تو را دوست دارم و به خاطر بچه ها کوتاه بیا…
روزها و شبهای پر تنش این خانواده پشت سر هم می گذرد و دخترکان جز گریه و التماس به مادر و پدر که با هم دعوا نکنند کاری از دستشان بر نمی آید… پدر علی که سال های گذشته به علت بدهی ، یک کلیه اش را می فروشد و مبالغ بدهی را می پردازد، با سرطان معده زمین گیر می شود ونمی تواند خرج خانواده را بدهد . زن و شوهر مسن زیر نظر کمیته امداد می روند و با مبلغ ماهیانه کمیته امداد، روزگار می گذرانند . علی هم با کارگری نصف بها اجاره منزل را به عهده می گیرد .
وی به همراه همسر ، دو دختر ، مادر و پدرش در یک منزل کوچک اجاره ای در یکی از محلات فقیر بندرعباس زندگی می کند تا آنکه در روزهای پایانی سال ۹۶ ، مریم پایش را درون یک کفش می می گذارد که مهریه اش را می خواهد و این بار التماس های دختران نمی تواند جلوی ترک او از خانه را بگیرد . به علی می گوید حتی شده کلیه ات را بفروش و مهریه من را بپرداز مگر اینکه راهی زندان می شوید…
درخواست مهریه از طریق قانون
زن جوان به دادگاه خانواده می رود و درخواست مهریه اش را ارایه می دهد . مدتی می گذرد و شورای حل اختلاف،مهریه زن را ۲۵ میلیون و ۹۰۰ هزار تومان تعیین می کند علی که فکرش را هم نمی کرد شریک زندگیش که شرایط اقتصادی او را می فهمد درخواست مهریه کند ، به هر کسی رو می اندازد تا مبلغ مهریه را جور کند اما موفق نمی شود . دختران که دلتنگ مادر هستند با بهانه گیریهای مختلف مادرشان را می خواهند و هر روز این بهانه گیری ها و نق زدن ها بیشتر می شود… مرد درمانده، چند بار به منزل پدر همسرش می رود که بتواندمریم را راضی کند به منزلش برگردد اما زن راضی به برگشت نمی شود و پس از مطالبه مهریه ، اصرار بر طلاق دارد…
فروش کلیه
تصمیم سختی است اما علی چاره ای دیگر جز فروش کلیه نمی بیند یا باید پول تهیه کند و یا باید به زندان برود، به همین علت بدون اینکه به کسی چیزی بگوید به بیمارستان ها مراجعه و پس از پرسه زدن افرادی را می یابد که دنبال کلیه هستند. با یکی از افراد هم سر تعیین مبلغ به تفاهم می رسد و قرار است چند روز بعد به بیمارستان مراجعه و کلیه اش را بفروشد اما مریم که فکر نمی کند شوهرش قصد پرداخت مهریه را داشته باشد وی را روانه زندان می کند.
پشت میله های زندان
علی بابت عجز در پرداخت مهریه که از ۲۹ فروردین ماه امسال راهی زندان بندرعباس شده ، پشت میله های زندان در انتظار آزادی است – پرونده وی به ستاددیه انتقال می یابد و بعداز صحبت های مسوولان ستاد دیه با شاکی ، این مبلغ مهریه به ۱۰ میلیون تومان میرسد .
وی به برای گرفتن وام به بانک معرفی می شود اما به علت نداشتن شرایط لازم از جمله ضامن و…، موفق نمی شود که از این تسهیلات استفاده نماید. اکنون این جوان ۳۱ ساله امیدش به نیکوکاران است که دست آنها بتواند وی را از بند اسارت رها یابند و با کار و تلاش مخارج زندگی خانواده اش را تامین کند…